خسته‌ام ... از جفایی که بر محیط زیست استان ما می‌رود‌. از شکارچیانی که حتی صلاحیت حمل سلاح را هم ندارند و تنها فکر آنها کشتن است.

خسته‌ام؛ از نهادهایی که همچنان بر طرح‌های بی‌فایده قبلی پافشاری می‌کنند. از نخبگانی که در چرخه‌  جایی ندارند. از فقر فرهنگی مردمان که سال‌های سال باقی است.

خسته ام از زخم‌های عمیقی که با دستان خود بر پیکره ی زاگرس کهن می‌زنیم.

خسته ام از نوشتن... از حرف زدن... ای کاش می‌شد به حرف ها جامه‌ی عمل پوشاند.

این حقیقتی تلخ است‌: شکارچیانی که با آگاهی کامل دست به اسلحه می‌برند در استان ما انگشت شمارند. مقصر هم دولت‌ها‌، فرهنگ‌ها و در نهایت خود ما مردم هستیم ...

همیشه به خودم می‌گویم: همین قدر که من بتوانم رعایت کنم و لااقل یک نفر را تاثیر بخشم‌، برایم کافی است. فراموش نکنیم‌، حفاظت تنها وظیفه سازمان حفاظت محیط زیست  نیست و توان این کار را به تنهایی ندارد. این سرمایه‌ی همه ماست که باید حفاظت شود. پس باید همه آستین‌ها را بالا بزنیم و بکوشیم.

اطلاع داشته باشید كه چوپان حق ندارد سرمایه ما را ویران کند‌. عشایر حق برداشت بی‌رویه ندارند. شکارچی غیر‌مجاز حق ندارد به سرمایه ما چارپاره بزند. زمین‌خوار حق تجاوز به زمین‌ها را ندارد. کشاورز حق از بیخ کندن بلوط کهن‌سال و توسعه‌ی زمین خود را ندارد.

با این باورها‌، خود ما می‌توانیم بهترین حافظان محیط زیست باشیم.

یقیناً شکارچیان قانونمند و آگاه‌، توانمندند و باهوش‌اند، گونه‌های گیاهی و جانوری را خوب می‌شناسند، در حفظ جانداران غیر قابل شکار می‌کوشند.

آنان هم از صدای شرشر چشمه مست می‌گردند و صدای شاق شاق کبک برای‌شان خاطره انگیز است، اما هرگز به سمت پلنگ و یا هر جانور ارزشمند گوشت‌خوار شلیک نخواهند کرد.

امروزه رفتار شکارچی بایسی مانند این مصرع نظامی  باشد‌: کمان دارم و بر ندارم کمان ...

جالب است بدانید‌، شکارچیان در تمام دنیا از جمله بهترین حافظان محیط زیست هستند. متاسفانه آن تصوری که همگان از شکارچی مجاز دارند صحیح نیست. بنده هم از آن قاتلین بیزارم. اینان قوم ولضالین اند و اغلب مواقع توجیه نشده‌اند.عزیزان بیایید انصاف را گرو بگذاریم.

در کجای چرخه صحبتی از معرفی گونه‌های جانوری به صاحبان سلاح هست؟ کدام جریمه سنگین بازدارنده بوده است؟ کدام مستند غیر‌جانبدارانه و حقیقی تهیه گردیده است؟ کدام آموزش و فرهنگ‌سازی خانه به خانه انجام شده است؟ کجا جلوی قاچاق سلاح گرفته شد؟ کجای برنامه آموزشی مدارس ابتدائی ساعتی به محیط زیست و فهم مراتب آن به کودکان می‌پردازیم؟ کدام کلوپ و باشگاه تیراندازی ایجاد کردیم که بی تجربگان در کنار باتجربگان کسب معرفت کنند؟

فرهنگ‌سازی کار اساسی می‌خواهد و صبر و پایداری. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود...

یکی از دوستان من مهندس انصاری است‌. ایشان ساکن سپید‌دشت هستند.(شهر کوچک سپید‌دشت مرکز منطقه پاپی در جنوب لرستان. بکر‌ترین منطقه استان) می‌دانیم که پلنگ‌های دیده شده اخیر اغلب متعلق به این منطقه بوده‌اند. ایشان خود شکارچی هستند قانونمند و دوستدار حیات وحش.

با شنیدن خبر تیرخوردن پلنگ بسیار ناراحت شدند و در عملیات نجات هم شخصا حضور یافتند. همین چند هفته پیش که در محضر ایشان بودم، اشاره کردند به 3 قلاده پلنگی که در نزدیکی شهر هستند (مادر و 2 توله) و بارها توسط اهالی دیده شده‌اند که به آب زده و در آن سوی رودخانه ماوا دارند.

مهندس با دا‌نگراني خاصي می‌گفت که چگونه می‌توانیم از این‌ها حفاظت کنیم‌؟ چرا که بیم آن می‌رود که برخی عشایر و محلی‌های ناآگاه‌، بدان‌ها آسیب بزنند.

من پیشنهاد تهیه فیلم و عکس دادم بلکه بتوان با ارائه به مسئولین کاری کرد. وي خود از نخبگان منطقه و فارغ‌التحصیل مهندسی برق است، جرقه‌های ساخت کمرا تراپ(دوربین تله‌ای) برای عکس‌برداری هم به ذهنش خطور کرد.

با وضعیت پیش آمده در مورد ماده پلنگ جوان صبرش لبریز شد و گفت: درسپیددشت افراد زیادی هستند که مایل به حفاظت این گونه‌های ارزشمند هستند و حاضرند بدون هیچ چشم‌داشتی از آنان به صورت شبانه روزی حمایت کنند. اما بعضا وجود عشایر نا‌آگاه و چتر حمایتی کم‌رنگ سازمان و توان بازدارنده کم و مهم‌تر از همه فقر فرهنگی باعث این گونه مشکلات می‌شود.

با این طرح جدید واگذاری اسلحه‌، افرادی صاحب اسلحه شده‌اند که بعضا فرهنگ‌اش را ندارند و عامل اصلی این گونه جنایت ها می‌شوند. ایشان با ناراحتی گفتند مگر چند پلنگ دیگر بایستی کشته شود که مسئولین صدای ما را بشنوند. آخر چرا این‌جا حفاظت نمی‌شود؟ این جمعیت پلنگ و این بکری کجا یافت می‌شود؟

نمی‌دانم چرا سازمان از این ظرفیت استفاده نمی‌کند؟ در حالی که انسان‌هایی هستند عاشق که برای حفاظت از این سرمایه ملی آماده‌اند.

به جرات عرض می‌کنم شهر کوچک سپید‌دشت می‌تواند مرکز طبیعت‌گردی و کوهنوردی کشور باشد. طبیعتش چنان زیبا و بکر است که آدمی را متحیر می‌کند.

در خاطرات ظل‌السلطان فرزند ناصرالدین شاه بارها از شکار گوزن(مارال) سخن به میان آمده و پازن‌های مسن منطقه و خرس‌های آن که هنوز هم چند تایی باقی مانده زبانزد خاص و عام بوده است. در زمان کشیدن ریل راه‌آهن نوشته‌های زیادی از خارجیان شاغل در این منطقه باقی مانده که اذعان کردند ما شب را تا صبح با ترسبه صبح می‌بردیم این‌قدر آن‌جا وحوش داشت!

حالا هم دیر نشده هنوز بکر است ومستعد حفاظت. اما نه آن حفاظتی که سازمان  صرفاً با نصب تابلو انجام دهد و طرح‌های سوخته قدیمی.... حفاظتی که بر پایه مردم محلی صورت گیرد و همه از آن سود ببرند.

روستای نزديكي سپید‌دشت

 

در پایان سخنی از دوستی با تجربه در شکار که می‌گوید‌: " دوستان !ما دو راه بیشتر نداریم! یا باید مثل بزرگانی که عرض کردم باید آن‌قدر بجنگیم و تلاش کنیم که ما هم از زخم‌هایی که در این میدان بر می‌داریم خسته و رنجور شویم و به کنج تنهایی پناه ببریم، یا باید خود را به خواب بزنیم و وقت و بی‌وقت اندازه و بی‌اندازه بزنیم و بکشیم و دیگر جلوی آینه حتی برای شانه کردن موهای‌مان نرویم چون اگر چشم‌مان به چشم آن کسی که در آینه می‌بینیم بیافتد، شرمسار نگاهش خواهیم بود!

قضاوت با شما کدام را انتحاب می کنید ؟ اینکه بجنگید و مردانه زخم هایتان را بشمارید یا شرمسار خود باشید‌. من که جنگیدن را انتخاب کرده‌ام‌. چه این کسانی که جدیداً مجوز گرفته‌اند چه کهنه شکارچیانی که در بیابان می‌بینم، هر آنی که خطایی کنند تنها از من یک رفتار سر می‌زند و آن آگاه کردن آن دوستان است‌. آگاه کردن‌شان نه در مقام من بزرگم و شما کوچک‌، نه در مقام من بلد و کار کشته‌ام شما ناشی‌، نه در مقام من سنی دارم و شما جوانی، نه‌! آگاهی دادن در این قالب‌ها نمی‌گنجد‌. تنها قالب، آگاهی دادن حرف‌های دو دوست بین همدیگر است‌. من و آن سروی که تازه سلاحش را مجوز گرفته و آمده تا امتحانش کند دوستیم و در کنار هم از هم یاد می‌گیریم. من دانسته‌هایم را به او منتقل می کنم و ایشان به بنده‌.

شخصا  رفتارم در مواقعی که کسی را ببینم که به هر جنبنده‌ای ماشه می چکاند این است که ابتدا چیزی را که بلد نیستم و اگر هم بلد باشم از ایشان می‌پرسم و راهنمایی می‌خواهم و وقتی که خود را در سطحی پایین‌تر از وی قرار دادم با تمام قدرت بحث کم زدن و به وقت زدن و مواردی را که لازم است به وی گوش‌زد می‌کنم. وقتی باب بحث و گفتگو باز شد‌، نظر او هم مطرح می‌شود و نظر من را هم می‌شنود و بی‌شک تاثیر می‌گیرد.

کم نبودند دوستانی که در بیابان دوست شدیم بحث کردیم و آزآن‌چه می کردند الان پشیمان هستند و دیگر به آن کارها دست نمی‌زنند. کار به جایی رسیده است که این دوستان گاه به خود بنده ایراد می‌گیرند و چه لذت‌بخش است که دانه‌ای را بکاری و بارور شود و ثمره‌ی آن را ببینی‌. پس دوستان: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من!

به جای گله و شکایت دست به کار شویم همان دوستی را که رعایت نمی‌کند دعوت کنیم به جمع کسانی که رعایت می‌کنند بپیوندد‌. از این نگران نباشیم که می‌کشند و بی‌وقت و بی‌حساب و کتاب هم می‌کشند از این نگران باشیم که ما نمی‌توانیم کاری کنیم هر آن گاهی که من و شما نتوانیم کاری کنیم جای نگراني است و گرنه همیشه چنین مواردی بوده و بعد از این هم خواهد بود مگر خود من و شما از روز اول می‌دانستیم که در شکار خواب چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم ؟

دوستان عزیز روزنه امید وقتی باز شد که مجله شکاروطبیعت چاپ شد‌، باشگاه راه انداختیم‌، سایت درست کردیم‌، کنار هم جمع شدیم‌، دوستی در پروفایلش نوشتند که برای محیط زیست نگرانند‌. دوستان امید همین نگرانی است. تا نگران نباشیم تا دردمان نیاید سراغ دوائی نخواهیم رفت. "

شکاری / خرم‌آباد

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

دولت آن است که بی خون دل آید به کنار / ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست

خسته ام...

ازجفایی که برحق محیط زیست ما می رود.

ازشکارچیانی که حتی صلاحیت حمل سلاح را هم ندارند وتنها فکر آنها کشتن است.

خسته ام از نهادهایی که همچنان بر طرح های بی فایده قبلی پافشاری می کنند.

خسته ام از قاچاق سلاح که هنوز ادامه دارد.

از نخبگانی که در چرخه جایی ندارند .

از فقر فرهنگی مردمان که سالهای سال باقیست.

دیدگاه‌ها  

#1 داریوش 1392-10-09 08:10
با سلام و آرزوی تندرستی و شادکامی برای تمامی این عزیزان که دغدغه محیط زیست دارند.در حال حاضر شاید یکی از راهکارهای جلوگیری از به انقراض کشیده شدن و نابودی محیط زیست ، آگاهی بخشی و روشنگری به اقشار مختلف جامعه و علی الخصوص شکارچیان چه مجاز و چه غیر مجاز که به گفته این دوست عزیز، شکارچیان بومی و محلی خود می تواننداز حافظان و نگاهبانان طبیعت باشند که صد البته بایستی نظارت عالیه و روشن سازمانهای دولتی در این بین کاملاً مشهود و آشکار و محکم باشد. با امید آنروز
نقل قول کردن
#2 سميه روزبهاني 1392-10-09 13:40
با سلام و آرزوي موفقيت براي تمامي دلسوزان محيط زيست و گروه درمان "لُرا"
از قديم گفته‌اند "يك دست صدا ندارد"، بايد مردم و مسئولان و همه‌ي كساني كه دل در گرو حفاظت محيط زيست و حيات وحش دارند متحد شوند تا به اهداف عاليه كه همان حفاظت از محيط زيست و گونه‌هاي جانوري است، دست يابند.
لرستان؛ سرزمين نخبه‌هاست، لرستان؛ سرزمين داشته‌هاست. لرستان محروم است اما غني‌ست. غني از گنج‌هاي پنهان. غني از گونه‌هاي گياهي و جانوري و غني از اسلحه(!).
مشكل اصلي اين ديار، وفور سلاح در دست مردم است و همين امر سبب شده هر روز شاهد از بين رفتن حيوانات باشيم. سلاح در دست كساني‌است كه گاهاً از فقر فرهنگي و نبود آموزش رنج مي‌برند.
مشكل از نبود قانون مستحكم و برخورد قاطع با متخلفان و شكارچيان غيرمجاز است.
صدا و سيما، رسانه‌هاي مكتوب و سايبري و مردم بايد پاي كار آيند و لرستان را گلستان كنند.
مي‌شود به آنچه گفت دست يافت فقط اراده لازم است.
نقل قول کردن
#3 سپیددشتی 1392-10-12 18:30
این آقا که شما نشون دادین مهندس نیست. من میشناسمش.ایشون نیروی خدماتی آموزش و پرورش هستند...
نقل قول کردن
#4 رضاشکاری 1392-10-13 22:35
به نقل از سپیددشتی:
این آقا که شما نشون دادین مهندس نیست. من میشناسمش.ایشون نیروی خدماتی آموزش و پرورش هستند...

سلام
ایشون کارشناس ارشد مهندسی برق می خونن.
نقل قول کردن
#5 رضا رحمتی 1393-01-23 22:29
با سلام
ممنون که پی گیرین ، امیدواریم جواب بده...
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید